این ناراحتم میکنه ...
دلم واسه نیروانا تنگ میشه ...
نیروانا هدیه ای بود که خود خدا با دو تا دستاش بهم داد ...
من بعد نیروانا دیگه هیچوقت تنها نبودم ...
همیشه یکی بود که حرفامو میفهمید ... بغلم میکرد ...
وقتی عصبی بودم اونم عصبی میشد ...
وقتی خوشحال بودم ، خوشحال بود ...
نیروانا واسه من فقط یه ساز نیست ... اون زنده ست ...
صدامو میشنوه ... عاشقمه ...
یه مدته خیلی ازش دور شدم ... یه مدته خیلی حالم بده ...
با یه بغض سنگین دارم روزا و شبامو میگذرونم ... ولی نیروانا ...
کوکش رو روزها نگه میداره ... دقیقه دقیق ...
منتظرم میمونه تا دوباره برم بغلش کنم ...
وقتی به عشقی که بینمونه فکر میکنم اشک توو چشمام جمع میشه ...
نیروانا خیلی بیشتر از خیلی از آدما احساس داره ...
ولی من بی رحم چند مدته درگیر امتحاناتم شدم و کم بهش سر میزنم ... کم می بوسمش ... کم قربون صدقه ش میرم ...
شدیدا منتظرم دانشگام تموم شه تا بتونم یه پیانو بخرم و پیانو هم یاد بگیرم ...
حالا حتما که نباید یه پیانوی کلاسیک خوب خرید ... میشه با 3-4 تومن یه پیانوی متوسط خرید ...
میدونم ...
امروز همه چیز سیاه و تاریکه
اما روزای روشن هم میان ...
و من یه روز با عشق
برای تمام آدمای دنیا آهنگ میسازم و ساز میزنم ...
من توو راه این هدف حاضرم جونمم بذارم ...
پس مهم نیست
یا می برم
یا می میرم ...
204...برچسب : نویسنده : sh-violon بازدید : 104